0
0

ماجراجویی با یک حامی ( مطالعه فوری)

ماجراجویی با یک حامی
5/5 - (6 امتیاز)

ماجراجویی با یک حامی ( مطالعه فوری)

پیشه خودم فکر می‌کردم توی زندگی وجود یک نفر که حامی آدم باشه چقدر باحاله. حامی میتونه آدم‌رو ترغیب کنه، به آدم انگیزه بده و زمانی که احساس می‌کنی واقعاً از همه ی دنیا بریدی روحت، جسمت و تمام وجودتو دوباره بیدار کنه. البته من توی نوشته‌ها، کلیپ‌ها و پادکست‌ها تأکید می‌کنم یک آدم خاص رو نباید ستون زندگیمون کنیم، چون اگر اون آدم فروبریزه ماهم فرومی‌ریزیم و این بده. خیلی بده….

  خیلی بده چون اگر تمام زندگیت بر اساس یک نفر ساخته یا چیده بشه انگار خونه و زندگیتو فقط با یک ستون سرهم کردی، همینقدر خطرناک و مرگ‌آور! ولی این وسط حتماً قبول داری وقتی یه حامی قوی وارد زندگیت شد شانس واقعی در خونتو زده، وقتی شانس میاد باید تا می‌تونی استفاده کنی، اگه بهش نه بگی از کجا معلوم دوباره کی بهت سربزنه؟

یک واقعیت جالب در مورد حامی

سال ها مربیگری ورزشی بهم یاد داد وقتی پیگیرانه فشار درست و اصولی به جسم وارد کنی و در کنارش تکنیک های روانی و انگیزه به ذهن ورزشکاران تزریق کنی، میتونی آدمهای پرورش بدی بهتر از خارق العاده ( در هنر های رزمی، تکنیک های روانی خاص وجود داره که شخص رو در موقعیت های ویژه به قدری پرانرژی جسور می کنه که از پس ترس، مانع های روانی و جسمی بزرگ برمیاد، این تکنیک ها رو حتما در آینده بهتون یاد میدم)

برگردیم به بحث حمایت. حداقل تا جای که تجربه کردم، مربیها یکی از حامیان قوی برای جسم و روح آدمها هستن و میتونن به زندگی اونها رنگ های پرانرژی و شاد ببخشن، برای همین ازت می خوام اجازه بدی یک مربی، یک حامی دستات رو بگیره، از زمین بلندت کنه  و دلسوزانه باهات حرف بزنه، مثلاً بگه: چت شده؟ چرا خودتو باختی؟ جواب داشتی یا نداشتی مهم نیست، محکم بغلت کنه این کلماتو آروم بهت بگه: هرچی شده فدای سرت. زندگی ادامه داره و تو قراره  قشنگ‌ترین لحظاتشو زندگی کنی. دنیا تموم نشده که فرصت نداشته باشی، غصه نداره که…

حرفهای مهم با رفقای خودم

 کاری که همیشه هنر جنگ می‌خواسته انجام بده، الان انجام میده و در آینده هم انجام میده همینه. می خوایم یه جون نه، چند جون به جوناتون اضافه کنیم. می‌خوایم بگیم:

 اصلاً فرض کنیم، فقط فرض کنیم تو قبلاً قهرمان گندزدن به زندگیت بودی، منم بودم. مگه کسی رو داریم همه تصمیماتش درست باشه؟ همه اشتباه می کنن. همه گند می زنن. ولی همه برنمیگردن تا جبران کنن. تو میخوای از این به بعد جبران کنی بذار فرض کنیم نفر اول داغون ترین و بدبخترین آدم دنیا به هر علتی هستی، حالا که چی؟ موافقی یه نقطه بزاریو جشن گرفتن برای بدبختی رو تموم کنی؟ تمامش کنیم؟ موافقی یه داستان جدید از خودت بنویسی که قهرمان باشی نه قربانی؟

تصورکن، فقط تصور کن چه زندگی میتونی بسازی اگه همه ی وجودتو جمع جور کنی و مثله روزای که برای مرگ و زندگی میجنگیدی، دوباره مبارزه کنی. دوست عزیزم یادت رفته برای چیزی که خیلی مهم بود همه ی توانت رو میزاشتی؟ هم من میدونم، هم تو، جایی از زندگی ما احساس می کنیم باید متوقف بشیم، ولی این احساسات شاید یه دروغ به خودمون باشه! شاید نفری سومی که توی ذهنت باتو گپ میزنه به برداشت اشتباهی رسیده و اون رو بارها به تو تاکیده کرده و همین باعث شده تو به احساس اشتباهی برسی و احساس اشتباه تمام انگیزه های تو رو نابود کرده. بله، بی انگیزگی میتونه حاصل یه فکر اشتباه باشه.

  .

بعد از نقطه..!

  من و هنر جنگ بدجور پاکاریم تا کمکت کنیم، تا حامیت باشیم. یعنی موقع خستگیو ناامیدی بهت انرژی تازه بدیم. حتی بعضی وقتا بهت نهیب بزنیم سرت داد بکشیم تا دوباره خودتو جمع‌وجور کنی! آره، بعضی‌اوقات یک نفر باید یقه ی آدمو بگیره و همین‌طور که تکونت میده بگه حق نداری ناامید بشی، بی انرژی بشی.

رفیق جان دستاتو بده من، نمی‌زارم کم بیاری، نمی‌زارم غرق بشی نمی‌زارم فروبریزی. کمکت می‌کنیم مبارزه کنی، فرقی نمیکنه این مبارزه چی باشه، چقدر سخت باشه. فرق نمیکنه چقدر خسته باشی، بهت دوباره انرژی میدیم تا باهم مبارزه کنیم.شاید برای افسردگیت، شایدبرای ناامیدیت، شاید برای یه زندگی بهتر.

(دوباره شروع می کنیم. اگه باختی حتی دوباره شروع می کنیم! حتی چندباره شروع می کنیم.) لجباز و یکدنده هستیم برای زندگی بهتری که حق تو، مثله ارثی که میخوان بهت ندن ولی تو میدونی که وارث حقیقی هستی و مطمئنم یجا نمیشینی که گریه کنی، نمیگی چقدر بدبختم چقدر بیچارم. تو از خونه بیرون میزنی تا حقتو بگیری چون یقین داری این ارث باید ماله تو باشه. زندگی خوب ارث ِ واقعی و قانونی توِ

ام مبارزه کردن برای  یه زندگی خوب کاریه که هرکسی شجاعت انجامشو نداره حتی مردم میگن آدم وارد تاریکی شد غیرممکنه بیرون بیاد ولی من میگم غیرممکن تفریح منو شماییه که همدیگه رو داریم. رفیق جان، نه تنها از تاریکی بیرون میای بلکه به رویاهات میرسی. این حرفم در حد تخیلات یه ذهن مثبت اندیش نیست. واقعیت اینکه میلیون ها نفر تونستن از تاریکی بیرون بیان پس بقیه هم میتونن.

اما حرف پایانیم

وقتشه اوضاع تغییر کنه و تو باید آماده باشی.  وقتشه زندگیت هیجان‌انگیزتر بشه پس باید آماده باشی. وقتشه زندگی انقدر معنادار و خفن و باحال بشه که صبح با یه خنده رضایت از خواب بلندبشی.  چه اشکالی داره هم خوش بگذرونی هم رویا داشته باشی و لایقانه براشون تلاش کنی تا بهشون برسی. چه اشکالی داره  شادی و خوشحالی مهمون دلت باشه راضی باشی، بخندی و به تمام معنا زندگی کنی؟ چه اشکالی داره بگی آخیش چه خوبه این زندگی؟

مطمئن باش اونطوری که فکر میکنی دوراز دسترس نیست.  فقط یه ذره دیگه صبر داشته باش رفیق… از طرف خودمو و هنر جنگ بهت قول میدم روزهای خیلی خوبی تو راه داری..این روزها، پادکست های هنر جنگ. مقالات و کلیپ های انگیزشی ما رو از دست نده. خیلی جدی باید روی خودت کار کنی و توی این راه به انگیزه خیلی زیاد نیاز داری. پس خودتو از این انگیزه ها محروم نکن و لابه لای کارهای روزانه ات حتما برای انرژی گرفتن به خونه ی امن خودت سربزن.

دوستون دارم و هروز این عشق و دوست داشتن به شما بیشتر میشه. اگه پیامی برای من و هنر جنگ دارید خجالت نکشید و کامنت کنید. من همه ی پیام ها رو میخونم 😊

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://honarejang.com/?p=17119
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
محمد امین محمدی
مطالب بیشتر

نظرات

8 نظر در مورد ماجراجویی با یک حامی ( مطالعه فوری)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. سلام خوبین ارزو هستم
    از بچگی دوست داشتم و الان دارم پزشک بشم راستش خانوادم مخالفت میکردن مثلن وقتی ب کسی میگفتم دوست دارم پزشک بشم اونو میرفت ب مادرم میگفت ک خیلی با من مخالف با تحصیلاتم کلاس نهم ک بودم اصن نمیدونستم ک تجربی چیه اصلن چقد نمره میخاد معدلت ب چندباید برسه اصن کسی هم بم نمیگفت کلاس نهم گذروندم راستش کلاس نهمم ک بودم دو سه ماهی مدرسه نرفتم البته مامان و بابام نمیزاشت میگفتن نهم تو بگیر و دیگه تموم بعد دو ماه ک دبیرستان باز شد من ثبت نام کردم کلاس دهم تجربی ب مامانم میگفتنم مامان ثبت نامم کن میگفتن پدرت نمیزاره ب پدرم میگفتم میگفت مادرت نمیزاره گفتن مامان من دگه از زندگی بیزارم نمیخام زندگی کنم چند بار میخاسم خودمو بکشم ولی دگه بعدش قبول کردن الان کلاس دوازدهم تجربی ام این هنه کاراشون و استرس هایی ک بم دادن دلم رو ی جوری کردن اون روزا الان اینطوریم الان ک دوازدهمم کلا حال ندارم انگیزه ندارم دوس دارم برسم ب یه جاییی اما چی بگم بعضی وقتا استرس منو جوری میگیره که موهام میریزه الان چکا کنم ب اون روزا ک انگیزه داشتم برسم و انگیزه ای برای موفقیت داشته باشم مرسی از پادکست هاتون خیلی دوس داشتم

    2

    1. آرزو جان سلام
      رفیق خیلی بهت افتخار میکنم. یه بار دیگه پیامتو بخون! تو یه مبارزه خدادای هستی. دختر تو خیلی شجاعی
      این همه مانع بازم جنگیدی. تو به چیزی که میخوای پشت نکردی. تو شرایط سخت داری ادامه میدی و حالا اینجایی، کلاس دوازدهم
      میدونم که این مسیر چقدر برات سخت بوده. اما نگاه کن: تونستی خانواده‌ت رو متقاعد کنی
      به دوازدهم رسیدی، داری به هدفت نزدیک میشی
      چندتا پیشهاد
      حتما با یه مشاور تحصیلی مشورت کن
      برنامه درسی منظم داشته باش.(برنامه ات رو پیچیده نکن، ساده و کاربردی باشه)
      استرست رو با ورزش مدیتیشن کنترل کن ( من خودم هنرهای رزمی رو پیشنهاد میدم)
      و از همه مهم تر به خودت جلو آینه توضیح بده چقدر قوی بودی

      خبر قبولی‌ت رو نیاز دارم بشنوم. بدون اما و اگر
      باورت دارم آرزو

      5

  2. چقدر کلام زیبا بودن چقدر دل نشین در کنار هم نشسته بودن تا از خوندنشون لذت ببرم ، ممنون از شما

    1

    1. بهمن جان سلام
      چقدر خوشحال شدم پیامت رو خوندم، کلی انرژی گرفتم.
      خیلی خوبه که اینقدر راحت و صادقانه احساستو بیان می‌کنی درس خوبی برای منِ. این سبکو خودمم دوست دارم.
      راسنی هروقت انرژی نیاز داشتی بازم بهمو سربزن رفیق جان
      مسیرت روشن و قدم‌هات محکم

      2

  3. من شاهرخ هستم،خیلی برای خود واقعیم دلم تنگه،تو این ساله اینقدر ضربه خوردم که وسط رینگ دراز به دراز افتادم و دیگه نه امید ونه دلخوشی و خلاصه فقط فک میکنم اینجا ته قصه زندگی منه،از طرفی اصلا دلم نمی‌خواهد اینجوری تموم بشه،،،من ذاتا یه مبارزم ،،سرسخت و نترس،اما خیلی وقته کم آوردم و فک میکنم دیگه تمومه

    1

    1. سلام شاهرخ
      چطوری رفیق؟
      ببین بعضی وقتا زندگی یه جوری ضربه میزنه که حتی قوی‌ترین مبارزها هم زانو میزنن – این طبیعیه و نشونه ضعف نیست. مهم اینه که تو هنوز اون روحیه جنگندگی رو داری، حتی اگه الان خسته‌ای. اینکه میگی “دلم نمیخواد اینجوری تموم بشه” نشون میده که هنوز اون شاهرخ مبارز تو وجودت زنده‌ست. این “ته قصه” نیست داداش… فقط یه فصل سخته که داره تموم میشه. گاهی باید یه قدم عقب بری تا بتونی با قدرت بیشتر جلو بری.
      یادت باشه، قوی‌ترین مبارزها هم روزای سخت داشتن، ولی تسلیم نشدن… تو هم میتونی دوباره بلند شی. ما کنارت هستیم

      3

  4. درود بهت رفیق هنر جنگ
    دمتون گرم انگیزه ام نه اینکه کلا از بین رفته باشه
    اما شما یادآور خیلی از ایده هایی شدید که یه روزگاری قرار بوده اجراییشون کنم شاید بر اثر ریز ترکشهاییکه بر اثر نقائص وخطاهایم که منجر به نا امیدی وبی انگیزهگی توذهنم شده، رنگ باخته بودن
    ممنون و سپاسگذارم که انقدر اون انرژییکه صادقانه وباشهامتو شجاعت وبدون هیچ تردیدی میدونید که قراره چند برابر به خودتون برگرده رو با تمایل تمام در اختیار انسانهایی میذارید که خداشون هدایت میکنن به سایت شما تا اون هیجان درون وانگیزه وامیدش بکسل و شارژ بشه توسط تیم قدر هنر جنگتون
    ممنون که فرشته هایی هستید از جنس خدا، ممنون ممنون ممنون. اینجا دیگه میطلبید بغضه بترکه ک بغضه ترکید ک حال آدم گاهی بااین اشکاهم خوب میشه
    رضا ناصری هستم یه مهاجر متولدومقیم ایران اصالتا افغانستان مرسی مرسی مرسی که هستید فرشته های خوب خدا

    25

    1. به به رضا جان، دمت گرم داداش! پیامت انقدر پر از احساس و صداقت بود که واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. خیلی خوشحالم که تونستیم یه جرقه‌ای تو دلت روشن کنیم و اون انگیزه‌هایی که یه زمانی داشتی رو دوباره زنده کنیم.
      ببین رفیق، همه ما تو زندگی افت و خیز داریم، یه سری موانع و باخت ها باعث میشن که یه کم از مسیرمون دور بشیم. ولی مهم اینه که دوباره خودمون رو جمع و جور کنیم. باید خودمون رو جمعه جور کنیم. با عزاداری برای شکست ها واقعا نمیتونیم به جای برسیم.

      رفیق جان
      یه قولی به من بده، هیچوقت دست از رویاهات برندار و تسلیم نشو. تو از اون دسته آدم‌هایی هستی که می‌تونن زندگیشونو عوض کنن پس محکم بچسب به هدفت و با تمام قدرت برو جلو

      24