0
0

زندگی باورنکردنی برایان بنکس (جوانی که بی گناه 10 سال به زندان افتاد)

برایان بنکس
4.4/5 - (5 امتیاز)

زندگینامه برایان بنکس، یک اسطوره واقعی

اگر در روزهای سخت زندگی خود ناامید می شوید، این نوشته را تا انتها بخوانید تا معنی واقعی امید در روزهای سختِ ناامیدی را بهتر درک کنید.

در این نوشته از سایت هنر جنگ، میخواهم داستان زندگی نوجوانی را برای شما تعریف کنم که در تیم فوتبال آمریکا بازی می کرد و یکی از بهترین بازیکنان تیمش به حساب می آمد. مربی او، از حضور این نوجوان در تیمش احساس غرور و افتخار می کرد و همه، آینده درخشانی برای او می دیدند. نام این مرد جوان «برایان بنکس» است.

اگرچه اوضاع مالی خانواده برایان چندان خوب نبود و با مادرش زندگی می کرد؛ اما او برنامه های زیادی برای آینده اش در نظر گرفته بود. برایان، یکی از بهترین دانش آموزان دبیرستان به حساب می آمد؛ زیرا هم خوب درس می خواند و هم در بازی های فوتبال میان مدارس، افتخارآفرینی می کرد. برایان، یکی از کاندیدهای دریافت بورسیه تحصیلی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شده بود تا بتواند در دانشگاه ادامه تحصیل دهد.

برایان بنکس از ستاره های آینده فوتبال آمریکا محسوب می شد و همه با چشم ستاره فوتبال آینده به او نگاه می کردند تا اینکه…

 

دردسرها برای برایان شروع میشود!

وقتی برایان در دبیرستان درس می خواند، دختری به نام «کنیشا» به او ابراز علاقه کرد؛ اما برایان که فقط تمرکزش را روی درس و ورزش گذاشته بود، به او کم محلی می کرد. کنیشا از خانواده ای فقیر و پرجمعیت بود و از نظر اخلاقی هم در وضعیت مناسبی به سر نمی برد. با این حال، او عاشق برایان شده بود. کنیشا از هر فرصتی استفاده می کرد تا به برایان نزدیک شود و با او حرف بزند. گرچه خیلی در این کار موفق نبود؛ زیرا حواس برایان به چیزهای دیگری پرت شده بود!

روزی برایان و کنیشا در سالن ورزشی دبیرستان فقط یکدیگر را دیدند و روز بعد، در کمال تعجب کنیشا از برایان در دادگاه شکایت کرد و مدعی شد که برایان به کنیشا دستدرازی کرده است. کنیشا این کار را با مشورت مادرش انجام داده بود تا بتواند حساب چند هزار دلار شود و بتواند جریمه نقدی شکایتش را بگیرد. شکایت کنیشا علیه برایان حسابی سروصدا کرد و باعث تعجب همه بچه های دبیرستان و حتی معلمها شد!

در ایالت محل زندگی برایان، تعدی به دیگران برای نوجوانان جرم محسوب می شود و با اعلام کردن این موضوع، فرد خطاکار به جریمه نقدی و زندان محکوم خواهد شد. 

در آن زمان برایان بنکس هیچ مدرکی برای اثبات بی گناهی خود نداشت. در نتیجه حکم زندان و جریمه نقدی برای برایان صادر شد!

این اتفاق مثل آوار بر سرش خراب شد. او که یکی از شاگردهای ممتاز دبیرستان بود و امید زیادی به موفقیت در فوتبال داشت، حالا باید به زندان می رفت! 

برایان عصبانی و خشمگین بود و نمی دانست چه اتفاقاتی قرار است در زندگی برایش رخ بدهد؛ اما چیزی که می دانست این بود که باید چندین سال را در زندان سپری کند.

 

زندانی شدن بنکس جوان 

برایان هرکاری کرد تا بتواند بی گناهی اش را در دادگاه اثبات کند؛ اما موفق نشد و به زندان افتاد. او یکسال در زندان نوجوانان بود و سپس به زندان بزرگسالان منتقل شد. او به عنوان یک مجرم جنسی در زندان شناخته می شد و این موضوع واقعا آزارش می داد.

زندگی در اسارت زندان برای برایان کمرشکن بود. او بدون ارتکاب جرم و خطا، در نگاه مردم جامعه، یک فرد خطاکار به حساب می آمد. به علاوه، از ادامه تحصیل و بازی در تیم فوتبال نیز محروم شده بود.

این لحظات سخت می توانست او را از پا دربیاورد و متقاعدش کند که دنیا جای بدی است و زندگی خوبی نخواهد داشت؛ شاید هم می توانست به لذتهای لحظه ای مثل اعتیاد و جرمهای بیشتر روی بیاورد؛ اما برایان بنکس مسیر دیگری را برای زندگی خود انتخاب کرده بود. او نمیخواست تسلیم شرایط شود. برای همین بود که در زندان شروع به مطالعه کرد تا بتواند روی طرز فکر و باورهای خود کار کند.

برایان تصمیم گرفت یک جنگجوی خشمگین باشد تا یک بازنده خشمگین. او در کلاسهای آموزش مهارت زندگی در زندان شرکت کرد و به کمک یکی از مربیهای زندان، کتاب خواندن را نیز شروع کرد.

 

آزادی مشروط برایان بعد از گذشت 10 سال

او جمعا 10 سال را در زندان گذراند. بعد از گذشت 10 سال، برایان بالاخره با آزادی مشروط از زندان آزاد شد. البته آزادی اش نیز به معنای واقعی آزادی نبود؛ زیرا پلیس به پایش یک مانیتور مچ پا به همراه GPS وصل کرده بود تا بتواند موقعیت جغرافیایی او را همواره در نظر داشته باشد. از آنجایی که برایان به عنوان مجرم جنسی شناخته می شد، نزدیک شدن به مکانهای عمومی مانند مدارس، پارکها و دانشگاه برای او ممنوع بود!

برایان نمی توانست در هیچ شغلی مشغول به کار شود؛ زیرا سابقه دار محسوب می شد و باید به کارفرماها ثابت می کرد که بی گناه به زندان محکوم شده است. بازی در تیم فوتبال هم برای یک زندانی سابقه دار ممکن نبود. این موضوعات برای برایان یک جهنم واقعی ساخته بود و به همین خاطر یک تصمیم جدی گرفت.

 

تلاش برایان بنکس برای اثبات بی گناهی‌اش

به خاطر وجود این مشکلات بود که برایان بنکس تصمیم گرفت تا بی گناه بودنش را به دادگاه اثبات کند. برایان از دوستانش نیز کمک خواست تا بتواند در دادگاه پیروز شود؛ اما آنها درخواستش را رد کردند. 

اگرچه کار راحتی به نظر نمی رسید؛ اما برایان مصمم بود که لقب مجرم را از کنار اسمش پاک کند. به همین دلیل او به یک سازمان غیر انتفاعی به نام «پروژه بی گناهان کالیفرنیا» مراجعه کرد. برایان بنیانگذار این موسسه یعنی «جاستین بروکس» را متقاعد کرد که به او کمک کند تا بتواند بی گناهی اش را در دادگاه ثابت کند. او برای اثبات بی گناهی خود به مدرک نیاز داشت؛ یعنی کنیشا باید صراحتاً بیان می کرد که برایان هیچ کاری با او نداشته است!

از آنجایی که برایان تصمیم جدی برای رفع اتهامش را گرفته بود، خدا هم به او کمک کرد تا راهی برای آزادی از اسارت را پیدا کند. در کمال ناباوری، شرایط برای تبرئه شدن برایان مهیا شد. 

داستان اثبات بی گناهی برایان از روزی آغاز شد که کنیشا در فیسبوک برایان را پیدا کرد و برایش درخواست دوستی فرستاد! برایان بنکس از این موضوع عصبانی شد و خشم تمام وجودش را گرفت؛ اما توانست بر ناراحتی و خشمش غلبه کند و به درخواستش پاسخ دهد. (او به اعتراف کنیشا نیاز داشت، پس باید آرامش خود را نکه میداشت. برایان از کنیشا دعوت کرد تا همدیگر را در دفتر دوستش ملاقات کنند. هنگام صحبت کردن با کنیشا، برایان کم کم موضوع را به 10 سال پیش و زمان تحصیلشان سوق داد. در کمال تعجب کنیشا اعتراف کرد که برایان اصلا به او دست هم نزده است و با دعوت مادرش از برایان شکایت کرد تا بتواند جریمه نقدی این شکایت را دریافت کند! تمام صحبتهای کنیشا در دوربینی که دوست برایان در گوشه اتاق گذاشته بود ضبط شد. با شنیدن این حرفها، نور امید در دل برایان زنده شد. او به کمک وکیلش یعنی جاستین بروکس، این فیلم را به دادگاه ارائه کرد و در نهایت، قاضی دادگاه متوجه شد که آن دختر، داستان تجاوز را جعل کرده است! به این ترتیب بود که برایان بنکس از اتهام تجاوز تبرئه شد. او در سن 27 سالگی و بعد از 10 سال تحمل زندان، توانست به عنوان یک فرد بی گناه و شهروند عادی، زندگی اش را مجددا شروع کند.

اولین کاری که برایان بنکس بعد از پاک کردن سوابقش انجام داد این بود که به تیم فوتبال آمریکا یعنی NFL برود و فوتبال بازی کردن را دوباره شروع کند. برایان پیرترین بازیکن تیم به حساب می آمد و توانست مدت کوتاهی در تیم Atlanta Falcons (آتلانتا فالکونز) بازی کند. 

اگرچه دوران بازی کردنش در تیم فوتبال کوتاه بود؛ اما برایان برای زندگی اش، برنامه های بزرگی در سر داشت. بعد از بیرون آمدن از دنیای ورزش، حالا او به یکی از سخنرانهای انگیزشی، مشاور و نویسنده ای موفق تبدیل شده است. 

او داستان زندگی اش را در کتاب خود با عنوان « What Set Me Free (آنچه مرا آزاد کرد)»  چاپ کرده است و این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای سایت آمازون است.

برایان بنکس، یک اسطوره واقعی

برایان بنکس، نماد مقاومت یک انسان در روزهای سخت و ناامیدی است. وقتی شرایط برای او سخت شد، وقتی که آرزوها و اهدافش از او دور شدند، برایان عصبانی و ناراحت شد؛ اما تصمیم گرفت به هیچ اتفاقی اجازه ندهد که او را از آرزوهایش دور کند. او یک فرد الهام بخش است که به ما یاد داد هرگز نباید قدرت آرزوها را نادیده گرفت. باید برای ساختن زندگی خوب جنگید و با وجود چالشها و مشکلات، دست از تلاش نکشید.

شعار قدرتمند برایان بنکس این است که: «مهم نیست چه شرایطی در زندگیتان پیش می آید؛ بلکه مهم این است که اجازه می دهید آن شرایط چه تاثیری روی شما بگذارند…»

 

خب دوستان عزیز این هم از داستان زندگی عجیب و قابل توجه یک اسطوره و یک جنگجوی واقعی!

حالا که داستان زندگی این فرد را خواندید، به شما پیشنهاد می کنم فیلم «Brian Banks» را هم ببینید تا با جزئیات داستان زندگی اش بیشتر آشنا شوید. 

از اینکه تا انتهای این مقاله با سایت هنر جنگ همراه بودید از شما متشکرم و ازتون دعوت میکنم نظرات خودتون رو درباره زندگی برایان بنکس برای من کامنت کنید. ممنونم

 

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://honarejang.com/?p=12757
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
فهیمه شریفی
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

8 نظر در مورد زندگی باورنکردنی برایان بنکس (جوانی که بی گناه 10 سال به زندان افتاد)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. سلام که مثل خورشید تابان هستید
    نکات زیادی داره،خیلی جاها باهاش همزاد پنداری کردم

    در ابتدای زندگیش درخشید،آرمانش رو پیدا کرده بود
    فریب خورد،رو دست خورد،شکست،آرزوهاش لِح شد،ده سال…تایید و آفرین آفرین گفتن دیگران رو از دست داد،هر چند به نظر من اولم میتونست بهتر عمل کنه نره زندان
    عقاب آسمان پیما در بند زندان
    بخش اعظمی از رویاهاش که نابود شد
    بعد یه مدت کوتاه دوباره در ورزش درخشید
    یه نکته اساسی به نظرم هست:
    خیلی اوقات انسان بعد از چشیدن سرد و گرم روزگار صلاحیت تایین رویا یا یک هدف رو پیدا میکنه
    اون در طول زمان فراتر از رویای اولش شد
    او مسافر تاریکی ها شد
    ترسش از نتوانستن ها ریخت
    ترسش ریخت وقتی کسی حتی سگم حسابش نمیکرد
    این آدم الان کسی هست که می پذیره و از فرصت های که خدا براش فراهم میکنه استفاده میکنه
    مهم اون گام برداشتن هست حتی اگه اون گام ها کوچک باشند،خود ره بگویدت که چون باید رفت
    هنر جنگیدن عالیه،ولی هنر نجنگیدن هم لازمه
    یه جاهای آدم تقلای اضافی نکنه بپذیره باید صبر کنه
    بپذیره اون رویای جدیدی که نیروی برتر او،خدای او براش فراهم کرده دنبال کنه
    من رنج های زندگی رو میپذیرم ولی خوشی ها و لذت ها و سورپرایزهای زیبای اونم میپذیرم.
    تشکر
    کارتون عالیه
    سایتتون جزء سایت های هست که در صفحه اصلی گوشیم هست
    سلامت شادی پول ثروت عمر طولانی وپر برکت نصیب ما

    12

    1. محمد عزیز سلام.
      به به، واقعا از تحلیلی که داشتی لذت بردم. آفرین به شما
      جمله طلایی که گفتی رو اینجا تکرار میکنم تا برای بقیه دوستان هم مرور بشه.
      (هنر جنگیدن عالیه ولی هنر نجنگیدن هم لازمه)
      در واقع باید بدونیم کی باید دست نگه داریم، استراحت کنیم و دوباره شروع کنیم یا حتی راه بهتری برای مبارزه انتخاب کنیم.

      محمد عزیز
      رویاهاتو فراموش نکن دوست خوبم

      13

  2. عالی بود و واقعا باورم نمیشه که چطور تونست اون دختر غیرقابل تحمل رو ازش اعتراف بگیره!
    خیلی جالب بود! واقعا چه‌طور تونست!؟؟ خیلی متحیر شدم!
    فایتینگ💪

    30

    1. مهتاب عزیز سلام.
      ممنون که بهمون انرژی میدی.
      توی این دنیا اتفاقات عجیبِ زیادیِ میوفته. به نظر من برایان بنکس تصمیم گرفت قربانی نباشه. بعد از این ماجرا سعی کرد از بقیه زندگیش لذت ببره. اگر هروز به این ماجرا فکر میکرد. تمام زندگیش درگیر گذشته بود و آینده خودش رو تباه میکرد.

      آرزوهات رو فراموش نکن
      برای همشون بجنگ

      30

  3. به نظرم برایان یک جنگجوی اندوهگینه.
    با وجود رنجی که متحمل بود باز هم ادامه داد.
    من همیشه یک جمله را برای خودم تکرار میکنم که :
    دنیا جای بدیه ولی ارزش جنگیدن رو داره.
    می دونید به نظرم چیزیکه برایان را به سمت اعتیاد و چیزهای بد دیگه ای ،که ممکنه یک فرد در نا امیدی بهش رو بیاره،نَبُرد این بود که اون رنج را پذیرفت،بدی زندگی رو پذیرفت.وقتی انسان بپذیره که آره رنج هست،بدی وجود داره.اون وقت دیگه از رنج ،رنج نمیبره بلکه سعی میکنه با یک کاری اون رنج را التیام بده.
    اون میتونست بندازه گردن دیگران و بگه من گناهی نکردم ودر حقیقت مظلوم واقع شدم.الانم کاری نمیشه کرد و نا امیدانه به زندگیش ادامه بده
    ولی اون یک سوال مهم از خودش می پرسه که من الان چیکار باید بکنم اون موقع است که نبردش آغاز میشه.
    و در این نبرد چه
    ببره چه ببازه به نظر من برنده است.
    خیلی داستان جالبی بود
    مرسی واقعا🙏🏻

    44

    1. عطیه عزیز سلام
      تحلیل درستی بود. اون پذیرفت که این اتفاقات افتاده و بعد تصمیم گرفت قربانی نباشه.
      اون میتونست تمام زندگی رو افسوس بخوره. تمام شرایط برای بدبخت بودن برایان فراهم بود اما خودش رو پیدا کرد و ادامه داد. گذشته رو فراموش کرد و فهمید باید نگاهش به آینده باشه.

      رویاهاتو فراموش نکن
      رویاهاتو زندگی کن

      34